دوشنبه 31 اردیبهشت 1403
توضيحات بنر تبليغاتي



در اين سایت
در كل اينترنت
Nobitex Referral Campaign Banner

نویسنده : NetFars |

 

داستان طنز سیندرلا

 

يکي بود ، دو تا نبود ، زير گنبد کبود که شايدم کبود نبود و آبي بود ، يه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد.

اسم اين دختر خوشگله سيندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی ، روم به ديوار روم به ديوار ، گلاب به روتون خيلی خوشگل بود.

سيندرلا با نامادريش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنياش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد.

بيچاره سيندرلا از صبح که از خواب پا می شد بايد کار می کرد تا آخر شب ..... آخه صغرا خانم خيلی ظالم بود. همش می گفت سيندرلا پارکت ها رو طی کشيدی؟ سيندرلا لوور دراپه ها رو گرد گيری کردی؟ سيندرلا ميلک شيک توت فرنگيه منو آماده کردی؟
سيندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذليل مرده ی گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسايده ، و بلند ميگفت : بله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) .

خلاصه الهی بميرم برای اين دختر خوشگله که بدبختيهاش يکی دو تا نبود.

 

داستان طنز سیندرلا

 

القصه ، يه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زير دلش زده بود ، خر شد و تصميم گرفت که ازدواج کنه .

 

رفت پيش مامانش و گفت مامان جونم .....

مامانش : بله پسر دلبندم .....

شاهزاده : من زن می خوام .....

مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ ديگه زن گرفتنت چيه؟

شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پير پسر میشم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر میشم .....

مامانش در حالی که اشکش سرازير شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شير و شکرم ، پسر گلم ، می خوای با کی مزدوج شی؟

شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می ميرم .....

مامانش : من از فردا سراغ می گيرم تا يه دختر نجيب و آفتاب مهتاب نديده و خوشگل مثل خودم برات پيدا کنم !

خلاصه شاهزاده ديگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش يه دختر با کمالات و تحصيل کرده و امروزی براش گير بياره.

 

يه روز مامانش گفت : کوچولوی عزيز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون ، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگيرمش .....

شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟

مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اينکه مهريه بهش ندی ، پس آخه تو کی می خوای آدم شی؟

 

روز مهمونی فرا رسيد ، سيندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند .

زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه ميمون ، اما سيندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود يه تيکه ماه ، اصلا" ماه کيلويی چنده ، شده بود ونوس شايدم ..... ( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبيه چی شده بود ).

 

صغرا خانم حسود چشم در اومده سيندرلا رو با خودش نبرد ، سيندرلا کنار شومينه نشست و قهوه ی تلخ نوشيد و آه کشيد و اشک ريخت ؛

يهو ديد يه فرشته ی تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با يه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد .....

 

سيندرلا گفت : سلام .....

فرشته : گيريم عليک .

حالا آبغوره می گيری واسه من ؟

سيندرلا : نه واسه خودم می گيرم .....

فرشته : بيجا می کنی ، پاشو ببينم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن .....

سيندرلا : آرزو می کنم که به مهمونی شاهزاده برم .....

فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه .....

سيندرلا : چشم ميرم ، خداحافظ .....

فرشته : خداحافظ .....

 

سيندرلا پا شد ، می خواست راه بيفته ؛ زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشين نداشت .

زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشين نبود .

زنگ زد پيک موتوری گفت : آقا موتور داريد؟ يارو گفت : نه نداريم.

سيندرلا نا اميد گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی ميگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟

فرشته گفت : ای بخشکی شانس ، يه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشو بيا ببينم چه مرگته ! بالاخره يه خاکی تو سرمون ميريزيم.

 

با هم رفتند تو انباری ، اونجا يه دونه کدو حلوايی بود ؛

 

فرشته گفت بيا سوار اين شو برو

سيندرلا گفت : اين بی کلاسه ، من آبروم میره اگه سوار اين بشم

فرشته گفت : خوب پس بيا سوار من شو !!!

سيندرلا گفت : يه آناناس اونجاست ؛ فرشته جون ، به دردت می خوره ؟

فرشته : بله می خوره .....

سيندرلا : پس مبارکه انشاالله .

 

خلاصه فرشته چوب جادوگريش رو هوا چرخوند و کوبيد فرق سر آناناس و گفت : يالا يالا تبديل شو به پرشيا.

 

بيچاره آناناس که ضربه مغزی شده بود از ترسش تبديل شد به يه پرشيای نقره ای.

 

فرشته به سيندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهينامه داری؟

سيندرلا : نه ندارم .....

فرشته : بميری تو ، چرا نداری؟

سيندرلا : شهرک آزمايش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم .....

فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم.

فرشته با عصاش زد تو کله ی يه سوسک بدبخت که رو ديوار نشسته بود و داشت با افسوس به پرشيا نگاه می کرد.

سوسکه تبديل شد به يه پسر بدقيافه ، مثل پسرای امروزی .

سيندرلا گفت : من با اين ته ديگ سوخته جايی نميرم .....

فرشته : چرا نميری؟

سيندرلا : آبروم میره .....

فرشته : همينه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بيارم .....

سيندرلا : پس حداقل به اين گاگول بگو يه ژل به موهاش بزنه .

 

خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه

وقتی رسيدند اونجا ديدند وای چه خبره !  چند تا خواننده اومده بودن اونجا داشتن آواز می خوندن ، یکیشون داشت مخ پدر پادشاه رو تيليت می کرد ؛ زری و پری هم جوگير شده بودند و داشتند تکنو می زدند ؛ صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت ( آخه بيچاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود )

 

خلاصه تو اين هاگير واگير شاهزاده چشمش به سيندرلا افتاد و يه دل نه صد دل عاشقش شد .

 

سيندرلا هم که ديد تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ی ملوسم منو می گيری ؟

شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟

سيندرلا : 37 .....

شاهزاده در حالی که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گيرمت ، من هميشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه.

 

خلاصه عزيزان من ، شاهزاده سيندرلا رو در آغوش کشيد و به مهمونا گفت : ای ملت هميشه آن لاين ، من و سيندرلا می خواهيم با هم ازدواج کنيم ، به هيچ خری هم ربط نداره .

 

همه گفتند مبارکه و بعد هم يک صدا خوندند : گل به سر عروس يالا ..... داماد و ببوس يالا .....

سيندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسيد و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد )

 

سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوريه چشم زری و پری و صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنيا آوردند

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : داستان طنز سیندرلا , سیندرلا , تناردیه , زری خانم , صغرا خانم , صغری خانم , داستان خنده دار , داستان شب , داستان کودکان , عکس سیندرلا , عکس کارتونی , داستان بچگانه , داستان طنز , قصه , مطلب طنز , شاهزاده , cinderella , pic , photo ,

تاریخ : جمعه 31 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 88
نویسنده : NetFars |

 

وای به روزی كه خانوم ها برن سربازی !

 

(مطلب شوخی و طنز)

 

صبحگاه :

فرمانده : پس این سربازه‌ ها ( بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه ! ) کجان؟

معاون : قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

 

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند ...

سلام سارا جان

سلام نازنین ، صبحت بخیر

عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر

سلام نرگس

سلام معصومه جان

ماندانا جون ، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی ...

 

وای به روزی كه خانوم ها برن سربازی !

 

صبحانه :

وا ... آقای فرمانده ، عسل ندارید؟

چرا کره بو میده؟

بچه‌ها ، من این نون رو نمیتونم بخورم ، دلم نفخ میکنه

آقای فرمانده ، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

 

بعد از صبحانه ، نرمش صبحگاهی (دیگه تقریبا شده ظهرگاه) :

فرمانده : همه سینه خیز ، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید

وا نه ، لباسامون خاکی میشه ...

آره ، تازه پاره هم میشه ...

وای وای خاک میره تو دهنمون ...

من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...

 

ناهار :

این چیه؟ شوره

تازه ، ادویه هم کم داره

فکر کنم سبزی اش نپخته باشه

من که نمی خورم ، دل درد میگیرم

من هم همینطور چون جوش میزنم

فرمانده : پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!

بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما .....؟

برو خودت غذا درست کن

والا ، من توی خونه واسه شوهرم غذا درست نمی‌کنم ، حالا واسه تو ...

 

چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند ، کسی ناهار نخورد

 

وای به روزی كه خانوم ها برن سربازی !

 

بعد از ناهار :

فرمانده : کجان اینا ؟

معاون : رفتن حمام

فرمانده با لگد درب حمام را باز میکند و داد میکشد ، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه ها گم میشود ...

هوووو .... بی شعور

مگه خودت خواهر مادر نداری ...

بی آبرو گمشو بیرون ...

وای نامحرم ...

کثافت حمال ...

 

بعد از ظهر :

فرمانده : چیه؟ چرا همه نشستید؟

یه دقیقه اجازه بده ، خب فریبا جان تو چی میخوری؟

جوجه بدون برنج

رژیمی عزیزم؟

آره ، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم

 

شب در آسایشگاه :

یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و با ناز و عشوه میگه : جناب فرمانده ، از دست ما ناراحتین؟

فرمانده : بله بسیار زیاد !

خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده ، همه با هم ببینیم

فرمانده : برید بخوابیییییییییییییید !! الان وقت خوابه !!

 

فرمانده میره تو آسایشگاه :

وا ... عجب بی شعوری هستی ها ، در بزن بعد بیا تو

راست میگه دیگه ، یه یااللهی چیزی بگو

فرمانده : بلند شید برید بخوابید!

همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبروی هم نشسته اند

فرمانده : ببینم چیکار میکنید؟

واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم

آره فری جون ؛ صبر کن این یکی پام مونده

فرمانده : به من میگی فری؟  سرباز ! بندازش انفرادی

سرباز : آخه گناه داره ، طفلکی

مهشید : ما اومدیم سربازی یا زندان !  عجبا !

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : وای به روزی كه خانوم ها برن سربازی ! , سربازی خانم ها , خدمت سربازی , نظام وظیفه , زنها , خانمها , مسخره بازی , فرمانده , ناز و عشوه , زنانه , نفخ شکم , مطلب طنز , پنیر کاله , نرمش صبحگاهی , سینه خیز , حمام زنانه , ماست موسیر , سریال فرار از زندان , آسایشگاه , لاک ناخن ,

تاریخ : شنبه 25 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 198
نویسنده : NetFars |

 

بکن ، نکن های خنده دار برای آقایان

 

1. شش سال اوّل زندگی 

• گریه نکن 
• شیطونی نکن 
• دست تو دماغت نکن 
• تو شلوارت پی‌ پی نکن 
• مامانت رو اذیّت نکن 
• روی دیوار نقاشی نکن 
• انگشتت رو تو پریز برق نکن 
• دمپایی بابا رو پات نکن 
• به خورشید نگاه نکن 
• شب ها تو جات جیش نکن 
• تو کمد مامان فضولی نکن 
• با اون پسر بی ‌تربیته بازی نکن 
• اسباب‌ بازی‌ ها رو تو دهنت نکن 
• تو چشمای شمسی خانوم نگاه نکن 
• دماغت رو تو لوله جاروبرقی نکن 

 

بکن ، نکن های خنده دار برای آقایان

 
2. دوره دبستان 

• موقع رفتن به مدرسه دیر نکن 
• پات رو تو جامیزی نکن 
• ورق های دفترت رو پاره نکن 
• مدادت رو تو دهنت نکن 
• به دختر های مدرسه بغلی نگاه نکن 
• تخته پاک ‌کن رو خیس نکن 
• حیاط مدرسه رو کثیف نکن 
• با دخترهای شمسی خانوم آمپول بازی نکن 
• دست تو کیف بغل دستیت نکن 
• تخته ‌سیاه رو خط‌ خطی نکن 
• گچ رو پرت نکن 
• تو راهرو سر و صدا نکن 
• تو کلاس پچ ‌پچ نکن 
• ATARI بازی نکن 

 
3. دوره راهنمایی 

• ترقّه بازی نکن 
• SEGA بازی نکن 
• جاهای بد بد فیلم ها رو نگاه نکن 
• موقع برگشتن از مدرسه دیر نکن 
• تو کوچه فوتبال بازی نکن 
• دست تو جیبت نکن 
• با مامانت کل ‌کل نکن 
• تو کلاس صحبت نکن 
• بعد از ظهر سروصدا نکن 
• با دختر شمسی خانوم منچ بازی نکن 
• اتاقت رو شلوغ نکن 
• روی میز بابات کتاب هات رو ولو نکن 
• عکس های بد تماشا نکن 
• با بچّه ‌های بی ‌ادب رفت و آمد نکن 
• جرّ و بحث نکن 

 
4. دوره دبیرستان 

• با کامپیوتر بازی نکن 
• تو حموم معطّل نکن 
• تقلّب نکن 
• با دوستات موتورسواری نکن 
• عصرها دیر نکن 
• با دختر شمسی خانوم صحبت نکن 
• با بابات دعوا نکن 
• تو کلاس معلّم تون رو مسخره نکن 
• تو خیابون دنبال دخترها نکن 
• مردم‌ آزاری نکن 
• نصف شب سر و صدا نکن 
• فیلم خیلی بد نگاه نکن 
• وقتت رو با مجله تلف نکن 
• چشم ‌چرونی نکن 

 
5. دوره دانشگاه 

• رشته ‌ای رو که دوست داری انتخاب نکن 
• 24 ساعته چت نکن 
• سر کلاس درس غیبت نکن 
• با دختر شمسی‌ خانوم دل و قلوه ردّ و بدل نکن 
• خیابون‌ ها رو متر نکن 
• تو سیاست دخالت نکن 
• با احساس دخترهای مردم هر کاری دلت خواست نکن 
• شب برای شام دیر نکن 
• با مأمور پلیس کل ‌کل نکن 
• چراغ قرمز رو عشقی رد نکن 
• موبایلت رو Reject نکن 
• حذف پزشکی نکن 
• آستین کوتاه تنت نکن 
• همه رو دو دره نکن 

 
6. دوره سربازی 

• موهات رو بلند نکن 
• روت رو زیاد نکن 
• از اوامر سرپیچی نکن 
• فرار نکن 
• با اسلحه شوخی نکن 
• غیبت نکن 
• به آینده فکر نکن 
• درگیری ایجاد نکن 
• به فرمانده بی ‌احترامی نکن 
• غیر از خدمت به هیچ چیز دیگری فکر نکن 
• با رئیس عقیدتی جرّ و بحث نکن 
• اعتراض نکن 
• با دختر شمسی خانوم نامه ‌نگاری نکن 
• از تلف شدن وقتت ناله نکن 
• از آشپزخونه دزدی نکن 

 
7. دوره شوهر بودن 

• با زنت شوخی نکن 
• زنت رو با دختر شمسی خانوم مقایسه نکن 
• به زنت خیانت نکن 
• با دوستات الواتی نکن 
• تو اینستاگرام خودت رو Single معرفی نکن 
• به زن های دیگه نگاه نکن 
• موبایلت رو قایم نکن 
• از عکس های قبل از ازدواجت نگهداری نکن 
• پولت رو خرج دوستات نکن 
• رفتار دوران مجرّدی رو تکرار نکن 
• غیر از زندگی مشترک به هیچ چیز فکر نکن 
• ریسک نکن 
• بدون اجازه زنت هیچ کاری نکن 

 
8. دوره پدر بودن 

• بچّه رو تنبیه نکن 
• به بچّه بی ‌توجّهی نکن 
• بچّه‌ ت رو با بچّه‌ های دیگه مقایسه نکن 
• به بچّه توهین نکن 
• بچّه رو از بازی منع نکن 
• بچّه‌ ت رو به کتک زدن بچّه دختر شمسی خانوم تشویق نکن 
• با بچّه کل‌ کل نکن 
• بچّه رو محدود نکن 
• بچّه رو از جنس مخالف دور نکن 
• به مادر بچّه بی ‌توجّهی نکن 
• بچّه رو به هیچ چیز مجبور نکن 
• آزادی بچّه رو محدود نکن
• از خواست های بچّه چشم‌ پوشی نکن 

 
9. دوره پیری

• برای بچّه‌ هات مزاحمت ایجاد نکن 
• نوه‌ هات رو لوس نکن 
• با پیرزن ‌های دیگه معاشرت نکن 
• به خاطراتت فکر نکن 
• پولت رو خرج نکن 
• هوس جوونی نکن 
• غیر از آخرتت به هیچ چیز فکر نکن 
• به زنت بی ‌وفایی نکن 
• از رفتن به خانه سالمندان احساس نارضایتی نکن 
• لباس شاد تنت نکن 
• به بیوه شدن دختر شمسی خانوم توجّه نکن 
• تو وصیتنامه ، هیچکس رو فراموش نکن 
• از گذشته ناله نکن 
• به هر کی رسیدی ، نصیحت نکن 
• به آینده فکر نکن 

 
10. دوره پس از مرگ ! 

• حالا دیگه دوره نکن نکن تموم شد ! حالا هر غلطی دلت می ‌خواد بکن .... 
• ..... بکن 
• ..... بکن
• ..... بکن 
• ..... بکن
• ..... بکن 
• ..... بکن 
• ..... بکن 
• ..... بکن 
• ..... بکن 
• ..... بکن 
• ..... بکن 
• ..... بکن 
• ..... بکن

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : بکن ، نکن های خنده دار برای آقایان , مطلب طنز , مطلب خنده دار , دبستان , دوره راهنمایی , دبیرستان , دانشگاه , چت کردن , انتخاب رشته , چشم چرونی , خدمت سربازی , شوخی با همسر , خانه سالمندان , دوران پس از مرگ ,

تاریخ : جمعه 10 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 122
نویسنده : NetFars |

 

تفاوت مدیران در انگلستان و ایران

 

 

مطالب زیر شاید کمی مایه های طنز داشته باشند ؛ اما خیلی وقتها رنگ واقعیت به خودشون می گیرند.

 

در انگلستان موفقيت مدير را بر اساس پيشرفت مادی و اقتصادی مجموعه تحت مديريتش می سنجند

در ايران موفقيت يک مدير را نمی سنجند ، خود مدير بودن نشانه‌ای از موفقيت محسوب می شود.

 

در انگلستان مديران و روسا بعضی وقت‌ها استعفا می دهند

در ايران عشق به خدمت ، مانع از اين امر می شود.

 

در انگلستان افراد از مشاغل پايين شروع می کنند و به تدريج ممکن است ارتقا پيدا کنند

در ايران برخی افراد مادرزادی مدير و رئيس اند و اولين شغلشان (در بيست و چند سالگی) مديريت و رياست است.

 

در انگلستان برای يک مقام دنبال فرد مناسب می گردند

در ايران برای يک فرد ، دنبال مقام مناسب می گردند ؛ و حتی در صورت لزوم يک مقام تازه ساخته می شود.

 

در انگلستان کسی که کارمند ساده است ، سه سال بعد ممکن است مدير شود

در ايران کسی که کارمند ساده است ، سه سال بعد هنوز کارمند ساده است ؛ ولی در اين مدت سه بار رئيسش عوض شده.

 

در انگلستان کسی که خيلی دانش و تجربه داشته باشد و بخواهند از او بيشترين استفاده را ببرند ، به سمت مشاوری گماشته مي‌شود

در ايران کسی که نخواهند ازش استفاده کنند ، مشاور می شود.

 

در انگلستان اگر کسی از کار برکنار بشود ، عذرخواهی می کند و حتی ممکن است محاکمه شود

در ايران بعد از برکناری ، طی مراسم باشکوهی از فرد تقدير شده و وی را به مديريت جای ديگری می گمارند.

 

در انگلستان مديران يک اداره کارشان را به صورت گروهی انجام می دهند ؛ اما مستقل از هم استخدام شده يا برکنار می شوند

در ايران افراد به صورت گروهی از يک اداره به اداره ديگر جا به جا می شوند ؛ ولی در حين کار هيچ نوع هماهنگی ندارند.

 

در انگلستان برای استخدام يک رئيس دانشگاه ، مثل بقيه مشاغل ، در روزنامه ها آگهی چاپ می کنند ؛ از بین درخواست‌های رسيده با برخی مصاحبه می کنند و سرانجام يکي را انتخاب می کنند

در ايران ، برای انتخاب رئيس ، به افراد مورد نظر تلفن می کنند !

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : تفاوت مدیران در انگلستان و ایران , ایران , انگلستان , مدیر , مدیریت , مطلب طنز , موفقيت مدير , استعفا , عشق به خدمت , شغل , مشاغل , مادرزادی , ریاست , کارمند ساده , مشاور , مراسم باشکوه , کار گروهی , رئيس دانشگاه , استخدام ,

تاریخ : شنبه 04 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 73
نویسنده : NetFars |

 

اگر دو مرد خواهان یک زن باشند چه طور میشه ؟

 

ببينيم اين دو مرد در ممالك مختلف چه كار می كنن : (طنز)

 

ژاپن : جوان اولی از عشق جوان دومی نسبت به دختر محبوبش متاثر ميشه و خودکشی ميکنه ، جوان دومی هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگين ميشه که خودکشی ميکنه ، بعدش برای دختر ژاپنی هم چاره ای جز خودکشی نيست.

 

قفقاز : جوان اولی دختر محبوب رو بر می داره و فرار ميکنه ، دومی هم دختر رو از چنگ اولی می دزده و پا به فرار می ذاره ، باز اولی همين کار رو ميکنه و اين ماجرا دائما تکرار ميشه.

 

انگلستان : دو تا عاشق با کمال خونسردی حل قضيه رو به يه شرط بندی توی مسابقه اسب سواری موکول ميکنن ، اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون ميشه.

 

مکزيک : کار به زد و خورد خونينی ميکشه و يکي از طرفين کشته ميشه ، ولی بعدش اونکه رقيبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد ميشه و دخترک بی شوهر می مونه.

 

اسپانيا : مرد اولی توی دوئل ، مرد دومی رو از پای در مياره و با زن محبوبش به آمريکای جنوبی فرار ميکنن.

 

فرانسه : خيلی کم کار به جاهای باريک ميکشه ، دو تا مرد با همديگه توافق میکنن که خانم مدتی مال اولی و مدتی مال دومی باشه.

 

نروژ : معشوقه دو مرد برای اينکه به جدال و دعوای اونها خاتمه بده خودشو از بالای ساختمون مرتفعي ميندازه پايين و غائله ختم ميشه.

 

آفريقا : قضيه خيلی ساده ست و جای اختلاف نيست ، دو تا مرد ، زنی رو که مي خوان عقد ميکنن و علاوه بر اون ، بيست تا زن ديگه هم ميگيرن.

 

آمريکا : حل قضيه بستگی به زن داره ، و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج ميکنه ، و عاشق دومی شب و روز با یک هفت تیر به فکر کشتن عاشق اولیه و بالاخره نقشش رو عملیاتی میکنه.

 

استراليا : دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره ميکنن ، اين مشاجره اونقدر طول ميکشه تا يکی از طرفين پير بشه و بميره ، يا از يه مرضی بميره ، اونوقت اونکه زنده مونده با خيال راحت به مقصودش ميرسه.

 

و اما ايران : فقط پول موضوع رو حل ميکنه ، پدر و مادر دختر ميشينن با همديگه مشورت ميکنن و خواستگاری که پولدارتر و گردن کلفت تره رو انتخاب ميکنن ، عاشق شکست خورده اگه توی عشقش جدی باشه يا بايد خودشو بکشه يا رقيب رو از ميدون به در کنه يا افسردگی میگيره !!!

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : اگر دو مرد خواهان یک زن باشند چه طور میشه ؟ , مرد , زن , عشق , عاشقی , ازدواج , قفقاز , مکزیک , اسپانیا , نروژ , پول , خواستگاری , افسردگی , مطلب طنز , گردن کلفت , رقیب عشقی , مشاجره , عقد , دوئل , دختر ,

تاریخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 | نظرات (0) بازدید : 92
نویسنده : NetFars |

 

انواع بله گفتن عروس !!

 

 

عروس عادی :

با اجازه بزرگترها بله ... اين اصولا مثل بچه آدم بله رو می گه و قال قضيه رو ميكنه

 

عروس لوس :

بع ............ له .........

 

عروس زيادی مؤدب :

با اجازه پدرم ، مادرم ، برادرم ، خواهرم ، دايی جون ، عمه جون ، زن عمو كوچيكه ، نوه خاله عمه شكوه ، اشكان كوچولو ، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسی خانم ، ممد آقا قصاب ، ....... ، ( اين عروس خانم آخرش هم یادش
ميره بگه بله ، واصه همين دوباره از اول شروع مي كنه به اجازه گرفتن )

 

عروس خارج رفته :

با پرميشن گريت ترهای فميلی ..... اُ....يس ......

 

عروس خجالتی :

اوهوم ...... قابل توجه بعضی هاااااااااااااااا

 

عروس پاچه پررو !!! :

به كوری چشم پدر شوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر و همه فك و فاميل اين بزغاله ( اشاره به داماد ... ) آره

....... وضعيت داماد كاملا قابل پيش بينی است !

 

عروس هنرمند :

با اجازه تمامی اساتيدم ، استاد رخشان بنی اسد ، استاد مسعود كيميايی ، .... ، اساتيد برجسته تئاتر ، استاد یيعی ..... ، مرحوم نعمت الله گرجی ، شير علی قصاب هنرمند ، روح پرفتوه مرحومه مغفوره مرلين مونرو ، مرحوم مارلين ديتريش ، مرحوم گری گوری پگ و ..... آری می پذيرم كه به پای اين اتللوی خبيث بسوزم چو پروانه بر سر شمع .....

 

عروس داش مشتی :

با اجازه بروبچ خيالی نيست من پايه ام

 

عروس فمنيست :

يعني چی ؟؟!! چه معنی داره كه ما همش بگيم بله ...
چقدر زن بايد تو سری خور باشه چرا همش از ما سوال ميپرسن ؟!! .... يه بار هم از اين مجسمه بلاهت ( اشاره به داماد ) بپرسين .....

( اصولا اين قوم فمنيست جنبه ندارن كه بهشون احترام بذارن و يه چيزی ازشون بپرسن ... فقط بايد زد تو سرشون و بهشون گفت همينی كه هست می خوای بخواه نمی خوای هم به دررك )

 

عروس زيادی مؤمن و معتقد :

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين ... اعوذ با ... من شيطان رجيم يس القرآن الحكيم ... الی آخر ............ ( و در آخرش ) نععمممم !!!

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : انواع بله گفتن عروس !! , بله برون , عروس , عروسی , داماد , مراسم عقدکنان , صیغه محرمیت , صیغه عقد , مطلب طنز , لوس , مودب , پر رو , هنرمند , داش مشتی , فمنیست , مومن ,

تاریخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 | نظرات (0) بازدید : 95

عکس چهره دختر خانم ها بعد از بیدار شدن تاریخ : جمعه 28 اردیبهشت 1403
آموزش کاربردی چند ضد حال اساسی تاریخ : جمعه 28 اردیبهشت 1403
داستان کوتاه و خواندنی پیرمرد و دخترک تاریخ : جمعه 07 اردیبهشت 1403
تصويری دلخراش از گروگانگيری يک دختر ! تاریخ : جمعه 07 اردیبهشت 1403
کاریکاتور مراحل درس خواندن تاریخ : جمعه 07 اردیبهشت 1403
فواید و مضرات روغن ذرت تاریخ : شنبه 01 اردیبهشت 1403
شعر طنز حسنی نگو بلا بگو تاریخ : جمعه 31 فروردین 1403
داستان طنز سیندرلا تاریخ : جمعه 31 فروردین 1403
فواید بی شمار تخم مرغ تاریخ : جمعه 31 فروردین 1403
شعر مست و هشیار از پروین اعتصامی تاریخ : یکشنبه 26 فروردین 1403
عکس 2 تا هلو ! تاریخ : یکشنبه 26 فروردین 1403
وای به روزی كه خانوم ها برن سربازی ! تاریخ : شنبه 25 فروردین 1403
عکس ابراز عشق مردانه تاریخ : چهارشنبه 22 فروردین 1403
تصاویر هتلی رویایی با امکانات مدرن تاریخ : چهارشنبه 22 فروردین 1403
تست روانشناسی مخصوص آقایان ! تاریخ : چهارشنبه 15 فروردین 1403
9 توصیه دوستانه یک آدم افسرده تاریخ : چهارشنبه 15 فروردین 1403
شعر جالب یک بچه آفریقایی با استدلال شگفت انگیز تاریخ : چهارشنبه 15 فروردین 1403
3 نکته تامل برانگیز تاریخ : شنبه 11 فروردین 1403
بکن ، نکن های خنده دار برای آقایان تاریخ : جمعه 10 فروردین 1403
کل کل دو تا شاعر در مورد زن و مرد ! تاریخ : جمعه 10 فروردین 1403

تعداد صفحات : 3


فروشگاه اینترنتی
نت فارس
firefox
opera
google chrome
safari